آزمون آنلاین فارسی 1 - درس دهم: دریادلان صف‌شکن | آزمون شماره 734

سر و عقل گر خدمت جان کنند / بسی کار دشوار آسان کنند  ( جمله پایه ) 

چو اوضاع گیتی خیال است و خواب / چرا خاطرت را پریشان کنند ( جمله پیرو )

دل و دیده دریای ملک تنند  / رها کن که یک چند طوفان کنند ( جمله هسته ) 

هزار آزمایش بود پیش از آن / که بیرونت از این دبستان کنند  ( جمله وابسته ) 

گر کشته شوم در عشق از مرگ نیندیشم / خود مردۀ درد او زنده به حیات اوست

از مرگ و زندگانی ما عشق فارغ است / دریا، دلی به موج و حبابش نبسته است 

مرگ عاشق عمر جاویدان بود معشوق را / مد شمع از دفتر بال و پر پروانه ماند 

ز مرگ عاشقان پروا ندارد حسن بی پروا / که صد طوطی ز موم سبز این آیینه می‌سازد 

یک

دو

سه

چهار

آن سر بزرگ داغ داغ بود، اما چشم‌هایش را بسته بودند . کوره‌ای تازه خاموش‌شده.
 

اسبی نزدیک من فرستاد که برنشین و نزدیک من آی. 
 

مردم بدانند از شدت روزگار نباید نالید و از فضل خدا ناامید شد.
 

نهال گفت عاشق تک درختی هستم که از جنگل تقاضای پناهندگی دارد.