آزمون آنلاین فارسی 2 - درس هفتم : باران محبّت | آزمون شماره 6321

زشت باید دید و انگارید خوب/زهر باید خورد و انگارید قند ( تناسب )

به سان مرغزار سبز رنگ اندر شده گردش/ به یک ساعت ملون کرده روی گنبد خضرا (تضمن) 

شب و روز در جنگ یکسان بدم / ز پیری همه ساله ترسان بُدم ( تضاد )

صبح است ساقیا قدمی پر شراب کن/دور فلک درنگ ندارد شتاب کن ( تناسب )

ز _ الف _ ب

الف _ د _ ج

ج _ ب _ ه

و _ ز _ د

سال ها شد که بیرون درت چون حلقه ایم /بر در تو حلقه بودن هیچ عاری هست نیست 

بر در اندیشه ترسان گشته ایم از هر خیال   _ خواجه را در این جا خیالی هست عاری هست نیست 

روضع خلا برین خانه درویشان است  / مایه محتشمی خدمت درویشان است  

نزد یزدان نه صباح است برادر نه مساء /چیز دگر بود و ما تبع آن دگریم 

به ترک ملک دو عالم چهار تکبیر است / یکی نماز تهجد یکی دوگانۀ تو

چشم کردی به روی هرکس باز / نظری هم به این غریب انداز

شکسته دل تر از آن ساغر بلورینم / که در میانهٔ خارا کنی ز دست رها

بگریست چشم دشمن من بر حدیث من / فضل از قریب هست و وفا در غریب نیست

اینجا قبول حیرت است بلکه هنگام رشک و غیرت

چون به نفس خود هنری ندارد ، با خاک برابر است

سلام او در وقت صباح، مومنان را صبوح است

دست انابت به امید اجابت به درگاه حق بردارد