آزمون آنلاین فارسی 2 - درس سوم : در امواج سند | آزمون شماره 8701

یک شمّه زین شمایل در شاخ گل نیابی / یک ذره زین ملاحت در ماه و خور نباشد

گفتم دل من از خون دریاست، گفت آری / همچون دل تو بحری در هیچ بر نباشد

گفتم که روز عمرم شده تیره، گفت خواجو / بالاتر از سیاهی رنگی دگر نباشد 

هر کاو ز جان برآمد از دست دل ننالد / وآن کاو فتاد از پا در بند سر نباشد

بیا که با تو کنم عرض سوز و درد نهان / که از طبیب نپوشند خستگان امراض 

ادا چگونه کنم شُکر درد بی درمان ؟ / که از طبیب مرا بی نیاز ساخته است 

پیش طبیب عاشقان بیمار درد عشق را / جز جان فشانی از غمش هرگز نشد درمان عشق 

دردی است،غیر مردن آن را دوا نباشد / پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن 

مبدع و نوآور  -  ثمرۀ معیّن

براعت و برتری  -  عزّ و جلّ

مئونت و هزینه  -  رود سند و جیحون

عاجل و آینده  -  الیم و دردناک