آزمون آنلاین فارسی 3 - درس 14: سی مرغ و سیمرغ | آزمون شماره 1989

چون بود کاغلیم مارا شاه نیست؟ / بیش از این بی‌شاه بودن راه نیست

گل اگرچه هست بس صاحب جمال / حسن او در هفته‌ای گیرد ذوال

هر که داند گفت با خورشید راز / کی تواند ماند با یک ذرّه باز؟

بعد از آن مرغان دیگر سر‌به‌سر / عزر‌ها گفتند مشتی بی‌خبر

صفت - قید - مفعول

صفت - مفعول - نهاد

مضاف‌الیه - مسند - نهاد

مضاف‌الیه - نهاد - مفعول

الف - پ

ب - ت

ب - پ

الف - ت

بی‌نیازی سالک از هر چیزی جز خدا/فنای فی الله و بیرون آمدن از صفات خود و نیستی سالک /یگانه گردانیدن ذات الهی از هر آنچه که در فهم و گمان آدمی آید/ دل از علایق بریدن و خواست خود را فدایی خوایت ازلی کردن/ خالی شدن قلب سالک از آنچه جز خداست

بی‌نیازی سالک از هر چیزی جز خدا /فنای فی الله و بیرون آمدن از صفات خود و نیستی سالک/ دل از علایق بریدن و خواست خود را فدای خواسته ازلی کردن/یگانه گردانیدن ذات الهی از هر آنچه که در فهم و گمان آدمی آید/ خالی شدن قلب سالک از آنچه جز خداست

فنای فی الله و بیرون آمدن از صفات خود و نیستی سالک/ بی‌نیازی سالک از هر چیزی جز خدا /دل از علایق بریدن و خواست خود را فدای خواست ازلی کردن/ یگانه گردانیدن ذات الهی از هر آنچه در فهم و گمان آدمی آید/ خالی شدن قلب سالک از آنچه جز خداست

فنای فی الله و بیرون آمدن از صفات خود و نیستی سالک/ بی‌نیازی سالک از هر چیزی جز خدا/ خالی شدن قلب سالک از آنچه جز خداست /دل از علایق بریدن و خواست خود را فدای خواسته ازلی کردن/ یگانه گردانیدن ذات الهی از هر آنچه که در فهم و گمان آدمی آید