آزمون آنلاین فارسی 3 - درس 14: سی مرغ و سیمرغ | آزمون شماره 5234

وانیامد در جهان زین راه کس/ نیست از فرصنگ آن آگاه کس

هر یکی بینا شود بر قدر خویش /بازیابد در حقیقت صدر خویش

چون فرو آیی به وادی طلب / پیشت آید هر زمانی صد تئب

محو او گشتند آخر بر  دوام / سایه در خورشید گم شد والسّلام

یک دو سه حرفی به لب آموخته / خاطر بس بی‌گنهان سوخته

سلام کردم و با من به روی خندان گفت / که ای خمار کش مفلس شراب‌زده

گر انگشت سلیمانی نباشد / چه خاصیت دهد نقش نگینی؟

پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر / به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز

در محفل خود راه مده همچو منی را ا/فسرده دل افسرده کند انجمنی را

هر چند نیز اینجا مرده ای است/ هفت دوزخ همچون یخ افسرده‌ای است

آب حیات آتش افسرده دامن است/مجنون عبث به دامن صحرا نمیرود

بیفتاد بر خالک و چون مرده گشت/ تو گفتی همی خونش افسرده گشت

همنشینی/ پول توشه/ قرص نان/ دشمنی/ پول کمکی به فقرا/ بزرگ‌تر

همنشینی/ پول توشه/ قرص نان / دشمنی / کمک و یاری / بزرگ‌تر

همنشینی / برای توشه/ چنبره / بدرفتاری/ پول کمکی به فقرا / صاحب اختیار و رئیس شهر

همنشینی /برای توشه /چنبره/ بدرفتاری /کمک و یاری/ صاحب اختیار و رئیس شهر