آزمون آنلاین فارسی 3 - درس 14: سی مرغ و سیمرغ | آزمون شماره 1879

افسرده و منجمد /اعانت و یاری

تعب و رنج/ و ادی و سرزمین

مِلک و پادشاهی/ مُلک و زمین

گرم رو و مشتاق/ سربه سر و همگی

بی‌نیازی سالک از هر چیزی جز خدا/فنای فی الله و بیرون آمدن از صفات خود و نیستی سالک /یگانه گردانیدن ذات الهی از هر آنچه که در فهم و گمان آدمی آید/ دل از علایق بریدن و خواست خود را فدایی خوایت ازلی کردن/ خالی شدن قلب سالک از آنچه جز خداست

بی‌نیازی سالک از هر چیزی جز خدا /فنای فی الله و بیرون آمدن از صفات خود و نیستی سالک/ دل از علایق بریدن و خواست خود را فدای خواسته ازلی کردن/یگانه گردانیدن ذات الهی از هر آنچه که در فهم و گمان آدمی آید/ خالی شدن قلب سالک از آنچه جز خداست

فنای فی الله و بیرون آمدن از صفات خود و نیستی سالک/ بی‌نیازی سالک از هر چیزی جز خدا /دل از علایق بریدن و خواست خود را فدای خواست ازلی کردن/ یگانه گردانیدن ذات الهی از هر آنچه در فهم و گمان آدمی آید/ خالی شدن قلب سالک از آنچه جز خداست

فنای فی الله و بیرون آمدن از صفات خود و نیستی سالک/ بی‌نیازی سالک از هر چیزی جز خدا/ خالی شدن قلب سالک از آنچه جز خداست /دل از علایق بریدن و خواست خود را فدای خواسته ازلی کردن/ یگانه گردانیدن ذات الهی از هر آنچه که در فهم و گمان آدمی آید

سانتاماریا، منطق الطّیر، شاهنامه، دری به خانهً خورشید 

تیرانا، در حیاط کوچک پاییز در زندان، منطق الطّیر، ارمیا

ارمیا، دری به خانهً خورشید، سندبادنامه، منطق الطّیر 

گلستان، منطق الطّیر، در حیاط کوچک پاییز در زندان، دری به خانهً خورشید

 خاک کوی دوست خواهی جسم و جان بر باد ده /  آب حیوان جست خواهی آتش اندر مال زن

 اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم؟ / که خلاص بی تو بند است و حیات بی تو زندان

گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم؟ / گفت آن زمان که نبود جان در میانه حایل

ز روی خوب تو گفتم که پرده برفکنم / ولی چو درنگرم پرده‌ی رخ تو منم