شرکت در آزمون آنلاین فارسی 3 - فارسی 3 | آزمون شماره 6088

دو

سه

چهار

پنج

بلای عشق تو تا زنده ام نصيب منست / باقتضای اجل منقطع شود روزی

خستگان زنده دل دانند قدر درد عشق / پيش صاحب درد باشد دارو و درمان عزيز

گر خورند آب بقا بس مي کنند آخر از آن / آن چه نتوان کرد زان بس باده عشق است و بس

حيات جاودان خواهی گداز عشق حاصل کن / که دل در خون شد خاصيت آب بقا دارد

نیامد از ته حرف شکوه‌ام به زبان / شرر ز آتش آسوده‌ام هوا نگرفت

همچو شمع ار سخن سوز دل آرم به زبان / در نفس شعله زند آتش عشق از دهنم

ز آتش دل من حرف در دهن سوزد / کسی چگونه بفهمد بیان سوخته را

برآرد آتش غم دودم از دل ار نکند / ترشح آب سخن از انای اندیشه