شرکت در آزمون آنلاین فارسی 2 - فارسی 2 | آزمون شماره 8133

طریقت جز این نیست درویش را         که آزرده دارد تن خویش را

بگیر ای جوان دست درویش پیر                          نه خود را بیفکن که دستم بگیر

چو من زنده هرگز مبادا کسی                           که مرگش به از زندگانی بسی

زین آتش نهفته که در سینه من است      خورشید شعله‌ای است که در آسمان گرفت

ولیکن خداوند بالا و پست               به عصیان در رزق بر کس نیست

به خدا غیر خدا در جهان چیزی نیست               بی‌نشان است همه نام و نشان چیزی نیست

هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای               من در میان جمع و دلم جای دیگر است

می‌خورد رزق حلال آن کس که در ملک وجود               کسب خود را پردهٔ روی توکّل می‌کند

چون گهر عقد فلک دانه کرد/جعد شب از گرد عدم شانه کرد

سعدیا عقد ثریا مگر امشب بگسیخت/ورنه هر شب به گریبان افق برمی‌شد

به خاک اندرش عقد بگسیخته/گهرهای دندان فرو ریخته

همه حل و عقد عالم چو به دست غیب آمد/من بوالفضول معجب تو بگو که بر چه کارم