شرکت در آزمون آنلاین فارسی 1 - فارسی 1 | آزمون شماره 15627

همان به کزین زشت کردار، دل      بشویم کنم چاره دل‌گسل

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد      بالله کز آفتاب فلک خوب‌تر شوی

وگر زمانه به گرگی دهد عنانش را     بر او ز بهر سلامت سلام باید کرد

منّت خدای را که به تیر خدایگان       من بنده بی‌گنه نشدم کشته رایگان

جای دخل است این عدم از وی مرم / جای خرج است این وجود بیش و کم

کارگاه صنع حق چون نیستی است / جز معطّل در جهانِ هست، کیست؟

ساحران موسی از استیزه را / برگرفته چون عصای او عصا

زین عصا تا آن عصا فرقی است ژرف / زین عمل تا آن عمل راهی شگرف

 سر ز شکر دین از آن برتافتی / کز پدر میراث مفتش یافتی

مرد میراثی چه داند قدر مال؟ / رستمی جان کند و مجّان یافت زال

نی نشان دوستی شد سرخوشی / در بلا و آفت و محنت‌کشی

دوست همچون زر بلا چون آتش است / زر خالص در دل آتش خوش است